|
|
گیرم تمام شهر پر از سرمه ریز ها
خالی شده است مصر دلم از عزیزها
داش آکل و سیاوش و رستم تمام شد
حالا شده ست نوبت ابرو تمیزها
دیگر به کوه و تیشه و مجنون نیاز نیست
عشاق قانعند به میخ و پریزها
دستی دراز نیست به عنوان دوستی
جز دست های توطئه از زیر میزها
دل نیست آنچه جز به هوای تو می تپد
مجموعه ایست از رگ و اینجور چیزها
خانم بخند که نمک خنده های تو
برعکس لازم است برای مریض ها
چون عاشقم و عشق بسان گدازه داغ
پس دست میزنم به تمامی چیزها
:: موضوعات مرتبط:
شعرگونه ,
,
:: برچسبها:
مهران ,
مهران مافی ,
وبلاگ شخصی مهران مافی ,
:: بازدید از این مطلب : 8
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : مهران مافی
ت : دو شنبه 20 اسفند 1403
|
|
|
اصلا قبول حرف شما ، من روانی ام
من رعد و برق و زلزله ام ، ناگهانی ام
این بیت های نفس گیر شعله خیر
داغ شماست خیمه زده بر جوانی ام
رودم ، اگرچه بی تو به دریا نمی رسم
کوهم ، اگرچه مردنی و استخوانی ام
من کز شکوه روسری ات کم نمی کنم
من ، این منِ غبار ، چرا می تکانی ام؟
بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز
این سر ، که سرشکسته نامهربانی ام
کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست
از بعد رفتنت گل ابرو کمانی ام
شاعر شنیدنی ست ولی دست روزگار
نگذاشت این که بشنوی یا بخوانی ام
این بیت آخر است ، هوا گرم شد بخند
من دوست دار بستنی زعفرانی ام
:: موضوعات مرتبط:
شعرگونه ,
,
:: برچسبها:
مهران ,
مهران مافی ,
وبلاگ شخصی مهران مافی ,
:: بازدید از این مطلب : 10
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : مهران مافی
ت : دو شنبه 20 اسفند 1403
|
|
|
با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه
بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد
با من تنهاتر از ستارخان بی سپاه
موی من ماننده یال اسب مغرورم سپید
روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه
هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق
کنده پیر بلوطی سوخت ، نه یک مشت کاه
کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه
آدمیزاد است و عشق و دل به هرکاری زدن
آدم ست و سیب خوردن ، آدم ست و اشتباه
سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند
«دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه»
:: موضوعات مرتبط:
شعرگونه ,
,
:: برچسبها:
مهران ,
مهران مافی ,
وبلاگ شخصی مهران مافی ,
:: بازدید از این مطلب : 8
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : مهران مافی
ت : دو شنبه 20 اسفند 1403
|
|
|
شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر ، پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت و نیم دیگرم را باد برد
از غزل هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه ، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
حامد عسکری
:: موضوعات مرتبط:
شعرگونه ,
,
:: برچسبها:
مهران ,
مهران مافی ,
وبلاگ شخصی مهران مافی ,
:: بازدید از این مطلب : 12
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : مهران مافی
ت : سه شنبه 23 بهمن 1403
|
|
|
دوست می دارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید ، طالب نوروز را
عاقلانِ خوشه چین از سِرِ لیلی غافلند
این کرامت نیست ، جز مجنون خرمن سوز را
عاشقان دین و دنیاباز را خاصیتیست
کان نباشد زاهدانِ مال و جاه اندوز را
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن ، فرصت شمار امروز را
:: موضوعات مرتبط:
شعرگونه ,
,
:: برچسبها:
مهران ,
مهران مافی ,
وبلاگ شخصی مهران مافی ,
:: بازدید از این مطلب : 30
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
ن : مهران مافی
ت : سه شنبه 29 آبان 1403
|
|
|
مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم ، با دل های تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم
قالی کرمان که باشی ، می خوری پا بیشتر
هر شب عمرم به یادت اشک می ریزم ولی
بعد حافظ خوانی شب های یلدا بیشتر
رفته ای اما گذشت عمر تاثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز ، فردا بیشتر
زندگی تلخ است ، از وقتی که رفتی تلخ تر
بعض جانکاه است ، هنگام تماشا بیشتر
هیچکس از عشق ، سوغاتی بجز دوری ندید
هرچقدر یعقوب تنها شد ، زلیخا بیشتر
بر بخار پنجره یک شب نوشتی : عاشقم
خون شد انگشتم بر آجر حک کنم : ما بیشتر...
:: موضوعات مرتبط:
شعرگونه ,
,
:: برچسبها:
مهران ,
مهران مافی ,
وبلاگ شخصی مهران مافی ,
:: بازدید از این مطلب : 29
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
ن : مهران مافی
ت : سه شنبه 29 آبان 1403
|
|
|
هر چه در گوش زمین و آسمان گفتم نشد
من مگو های دلم را با جهان گفتم نشد
از دل جا مانده در آوار تنهایی نگفتم
از تو گفتم ، از تو خواندم
از شب بالا بلند گیسوانت
گریه کردم ، تن به تن با خاطرات ناگهانت ، بی بهانه
از تو دور و بی تو نزدیکم به پایانی که دیگر گفتنی نیست
جز برای گم شدن در یاد تو این قصه از سر گفتنی نیست...
:: موضوعات مرتبط:
شعرگونه ,
,
:: برچسبها:
مهران ,
مهران مافی ,
وبلاگ شخصی مهران مافی ,
:: بازدید از این مطلب : 37
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
ن : مهران مافی
ت : یک شنبه 20 آبان 1403
|
|
|
از درد ترک خورده و از زخم کبودیم
کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم
او می رود و هر وجبش لاله و نسرین
ما سنگ تر از سنگ ، همانیم که بودیم
ما عزتمان بسته به این است بسوزیم
با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم
تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته است
از غیرتمان بود ، نوشتند حسودیم
پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است
دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم
بر سقف اگر رُستن قندیل فراز است
ما نیز همانیم ، فرازیم و فرودیم
بعد از تو اگر هم کسی آمد به سراغم
آمد ببرد آنچه ز تو تازه سُرودیم...
:: موضوعات مرتبط:
شعرگونه ,
,
:: برچسبها:
مهران ,
مهران مافی ,
وبلاگ شخصی مهران مافی ,
:: بازدید از این مطلب : 30
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
ن : مهران مافی
ت : یک شنبه 20 آبان 1403
|
|
|
کلام تلخ ولی صادقانه را بپذیر
بهانه است؟ چه بهتر ، بهانه را بپذیر
چو برده ای که امیدش به روز آزادیست
صبور باش و به تن تازیانه را بپذیر
کسی برای ابد با کسی نمی ماند
زمانه است رفیق ، زمانه را بپذیر
:: موضوعات مرتبط:
شعرگونه ,
,
:: برچسبها:
مهران ,
مهران مافی ,
وبلاگ شخصی مهران مافی ,
:: بازدید از این مطلب : 45
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
ن : مهران مافی
ت : چهار شنبه 25 مهر 1403
|
|
|
خورده ام ، نوشیده ام
چند نفری را دوست داشته ام
کمی اعتراض کرده ام
کمی زندگی کرده ام
کمی دیگر نیز زندگی خواهم کرد ....
:: موضوعات مرتبط:
روزمرگی ها ,
,
:: برچسبها:
مهران ,
مهران مافی ,
وبلاگ شخصی مهران مافی ,
:: بازدید از این مطلب : 148
|
امتیاز مطلب : 255
|
تعداد امتیازدهندگان : 53
|
مجموع امتیاز : 53
ن : مهران مافی
ت : سه شنبه 24 بهمن 1402
|
|
|
برای آرزوهای محال خویش می گریم
اگر اشکی نماند در خیال خویش می گریم
شب دل کندنت می پرسم آیا باز خواهی گشت؟
جوابت هرچه باشد بر سوال خویش می گریم
نمی دانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش می گریم
اگر جنگیده بودم لااقل حسرت نمی خوردم
ولی من بر شکست بی جدال خویش می گریم
نمی گریم برای عمر از کف رفته ام اما
برای آرزوهای محال خویش می گریم...
:: برچسبها:
مهران ,
مهران مافی ,
وبلاگ شخصی مهران مافی ,
:: بازدید از این مطلب : 280
|
امتیاز مطلب : 255
|
تعداد امتیازدهندگان : 52
|
مجموع امتیاز : 52
ن : مهران مافی
ت : دو شنبه 26 تير 1402
|
|
|
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
:: برچسبها:
مهران ,
مهران مافی ,
وبلاگ شخصی مهران مافی ,
:: بازدید از این مطلب : 233
|
امتیاز مطلب : 243
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
ن : مهران مافی
ت : دو شنبه 12 تير 1402
|
|
|
صفحه قبل 2 3 4 5 صفحه بعد
|
|
|